آمار مطالب

کل مطالب : 144
کل نظرات : 8

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 6
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 95
بازدید سال : 477
بازدید کلی : 6380

>>>>>**** لعنت بر پدرومادر کسی که ازوب مادیدن فرماید ومارالینک ننماید****<<<<<< عنوان لینک:>گلچین من http//: lux.lxb.ir







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 95
بازدید کل : 6380
تعداد مطالب : 144
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


کد هدایت به بالا
















کد کج شدن تصاوير

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم. 

 

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.  

 

با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم. 

 

همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم. 

 

همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم

 

و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.

 

با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم. 

 

عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم. 

 

با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم. 

 

همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.

 

همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم. 

 

و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست. 

 

همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،

 

از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام 

 

ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی

 

اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،

 

آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام. 

 

ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،

 

عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است. 

 

با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ،

 طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.

love


 

تعداد بازدید از این مطلب: 187
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

مرد باید

وقتی مخاطبش عصبانیه , ناراحته , میخواد داد بزنه 

وایسه روبروش بگه تو چشام نیگا کن 
...


بهت میگم تو چشام نیگا کن 


حالا داد بزن , بگو از چی ناراحتی 


بعد مخاطب داد بزنه , گله کنه , فریاد بکشه , گریه کنه 


حتی با مشتای زنونه ش بکوبه تو بغله مرد 


آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه 


همونجا باید بغلش کنه 


نذاره تنها باشه 


حرف نزنه ها , توضیح نده ها , کل کل نکنه ها , توجیه نکنه ها


فقط نذاره احساس کنه تنهاست


مرد باید گاهی وقتا مردونگیشو با سکوت ثابت کنه


با بغلش ...

love



 

تعداد بازدید از این مطلب: 304
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

دخـــتـر:قول میــدی کـــه هیچ وقت دخــتری رو بیشــــتر

 از مــن دوستـــ نداشــته باشـی ؟

پســـر :مــن دوسـتت دارمــ امـا نمـی تونم همچین

قولـــی بدم ...

دخــــتر (درحـــال گریــه) :یعــنی یکــی رو بعــد از مـــن

دوست خواهــی داشت؟؟

پســــر (بـــا خنــــده) :دخـــتری کـــه من بعــد از تو

دوستـــ خواهمـــ داشتـــ ، تـــــو رو مـــامـــان صـــدا

می زنــه ...


سلامتی همه اونایی که عاشقن!!

 



 

تعداد بازدید از این مطلب: 243
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

از دل نوشته ها ساده نگذر؛

به یاد داشته باش؛

این «دل نوشته» ها را؛

یک «دل»، نوشته ...!

heart

تعداد بازدید از این مطلب: 360
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

دوست داشتنت چه زیباست 

مثل گلها تو دنیاست 

 

عشق تورو با هر دم 

حس میکنم تو قلبم 

 

میخوام تورو تو لحظه هام 

قفس شده درد دلام 

 

عشق من هستی من 

عشقت شده وجود من 

 

قسم به اون ناز نگات 

به سرمه عطر چشات 

 

تموم شده کار دلم 

آخراشه قلب منم 

 

بهم بگو مال منی 

فقط نگو غرق غمی 

 

آخه دلم عاشقی کرد 

یه دم تورو بهونه کرد 


 

تعداد بازدید از این مطلب: 252
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.

از خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم؟؟؟؟
شما بنويسيد.....


 

تعداد بازدید از این مطلب: 233
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

یه جایی باید دستشو بکشی ،
نگهش داری ..
صورتشو رو میون دستات محکم بگیری ..
بگی : ببین ؛
من دوستت دارم .. ♥ هیچوقت تنهام نزارماچ

love



 

تعداد بازدید از این مطلب: 288
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

دخترا به پنج گروه اصلی تقسیم میشن :
‌گروه اول دخترائی هستند كه پسرا رو بدبخت میكنن!
گروه دوم دخترائی هستند كه اشك پسرا رو در میارن!
گروه سوم دخترائی هستند كه جوون پسرا رو به لبشون میرسونن!
گروه چهارم دخترائی هستند كه كاری میكنن پسرا روزی 18 بار‌آرزوی مرگ كنن!
گروه 5 دخترائی هستند كه به اشتباه فكر میكنن جزو هیچكدوم از گروههای بالا نیستن


فرهنگ لغات زنان :
1. آره یعنی نه
2. نه یعنی آره
3. ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن
4. هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه
5. چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم
6. دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی

تعداد بازدید از این مطلب: 257
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

مرد ميانسالي وارد فروشگاه اتومبيل شد. BMW آخرين مدلي را ديده و پسنديده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبيل تندروي خود شد و از فروشگاه بيرون آمد. قدري راند و از شتاب اتومبيل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدري بر سرعت اتومبيل افزود. کروکي اتومبيل را پايين داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بيشتري ببرد. چند شاخ مو بر بالاي سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به اين سوي و آن سوي مي‌رفت. پاي را بر پدال گاز فشرد و اتومبيل گويي پرنده‌اي بود رها شده از قفس. سرعت به ١٦٠ کيلومتر در ساعت رسيد.

مرد به اوج هيجان رسيده بود. نگاهي به آينه انداخت. ديد اتومبيل پليس به سرعت در پي او مي‌آيد و چراغ گردانش را روشن کرده و صداي آژيرش را نيز به اوج فلک رسانده است. مرد اندکي مردّد ماند که از سرعت بکاهد يا فرار را بر قرار ترجيح دهد. لَختي انديشيد. سپس براي آن که قدرت و سرعت اتومبيلش را بيازمايد يا به رخ پليس بکشد بر سرعتش افزود. به ١٨٠ رسيد و سپس ٢٠٠ را پشت سر گذاشت، از ٢٢٠ گذشت و به ٢٤٠ رسيد. اتومبيل پليس از نظر پنهان شد و او دانست که پليس را مغلوب کرده است. ناگهان به خود آمد و گفت، "مرا چه مي‌شود که در اين سنّ و سال با اين سرعت مي‎رانم؟ باشد که بايستم تا او بيايد و بدانم چه مي‌خواهد." از سرعتش کاست و سپس در کنار جادّه منتظر ايستاد تا پليس برسد.

اتومبيل پليس آمد و پشت سرش توقّف کرد. افسر پليس به سوي او آمد، نگاهي به ساعتش انداخت و گفت، "ده دقيقه ديگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم براي تعطيلات چند روزي به مرخّصي بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه ديده بودم و نه شنيده بودم. خصوصا اينكه به هشدار من توجهي نكردي و وقتي منو پشت سرت ديدي سرعتت رو بيشتر و بيشتر كرده و از دست پليس فرار كردي. تنها اگر دليلي قانع‌کننده داشته باشي که چرا به اين سرعت مي‌راندي، مي‌گذارم بروي."

مرد ميانسال نگاهي به افسر کرد و گفت، "مي‌دوني، جناب سروان؛ سال‌ها قبل زن من با يک افسر پليس فرار کرد. وقتي شما رو آژير كشان پشت سرم ديدم، تصوّر کردم داري اونو برمي‌گردوني"!

افسر خنديد و گفت: "روز خوبي داشته باشيد!!!!

تعداد بازدید از این مطلب: 248
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

عاقبت رانندگي زنان

ديدم كه نموده اخم آن تازه جوان               در خود متحير است ومات و حيران

مي لنگد و با دو چوب در زير بغل               مشغول قدم زدن ولي سرگردان

 گفتم كه تو مدتي است نا پيدايي                 در مشهد و رشت بوده اي يا تهران

تصميم تو اين بود كه در ماه عسل                       يكسر بروي به ژاپن وپاكستان

گفتا كه عقيده ام همان بود ولي                قسمت نشد آنكه تا بگرديم جهان

آن تازه عروس ننر و بي معني                  بنشست همان دقيقه پشت فرمان

مي گفت به رانندگي استادم من                    اين كار بود ساده و سهل و آسان

بگرفت رل و نشست پشت فرمان                    چون آن ملواني كه گرفته سكان

سرگيجه گرفتم از همان اول من                   از بس كه چپ وراست رفت و پيچان

پايش روي گاز بود باسرعت صد                       انگار كه بود عازم قبرستان

در پيچ دهم زد به چنار كهني                 ناگاه بشد در آن خيابان طوفان

زين روي برفتيم تمام مدت                   ماه عسل خويش به بيمارستان

 

يك زن بيشتر نبايد گرفت

دو زن در خانه آوردن خلاف است                  زنان را از خود آزردن خلاف است

ز زن ها تو سري خوردن خلاف است                ز يك زن بيشتر بردن خلاف است

بلي در عهد سابق بي بهانه                      دو زن مي برد هر مردي به خانه

ولي امروز اين عهد و زمانه                   ز يك زن بيشتر بردن خلاف است

اگر چه فال بين گفته است در فال              دو زن در طالعت ديده است رمال

ولي امسال با اين وضع واين حال              ز يك زن بيشتر بردن خلاف است

ببر يك زن تو در فصل جواني                     دو زن باشد بلاي ناگهاني

به يك زن كن قناعت تا تواني                  ز يك زن بيشتر بردن خلاف است

زن اول به تو حرمت گذارد                       زن دوم دمار از تو در آرد

زن سوم به خاكت مي سپارد                ز يك زن بيشتر بردن خلاف است

تعداد بازدید از این مطلب: 176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

 روش عرفانی : چهل شبانه روز جلوی خونه رو آب و جارو میکنی و ده تا شمع روشن میکنی شکلات بین مردم تقسیم میکنی تا مرد آرزوهات بیاد. نتیجه گیری : در صورت کمبود شمع میتونین فانوس هم روشن کنین .

 روش سوسکی: بخاطر ترس از یه سوسک که حتی میتونی خودت اون رو تو خونه یا کوچه کار بزاری همچین محکم میپری تو بغلش و بهش می چسبی که هیچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه . نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه .

 روش تیپ : انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده میکنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی میکنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس که تو خیابونه مجبور بشه حتما یک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خیابون می ایستی تا شوهر مناسب سوارت کنه . نتیجه گیری : خطر احتمال از بین رفتن آبروی چندین و چند ساله تان وجود دارد اما چون به خاطر ازدواج است مسئله نیست این دفه !

روش خر خونی : تو کلاس و مدرسه و دانشگاه نمره بیست کلاس میشی بلاخره تو کل سال های مدرسه یه خر خون دیگه پیدا میشه که بیاد سراغت و باعث بشه که نترشی . نتیجه گیری : اگه شوهر پیدا نشد تا مقطع دکترا ادامه بدین و بعد ترک تحصیل کنین.

روش مایه داری : با دوستان توی انواع پارتی های شبانه و پیست های اسکی و باشگاه های بیلیارد و بولینگ هر کوفت و زهر مار دیگری که میتونی شرکت میکنی و حواست فقط به یه شوهر مناسب هست تا چیز های دیگه . نتیجه گیری : سعی کنین همیشه چند میلیون در کیف خود داشته باشین.

 روش مذهبی : توی انواع مجالس مختلف مذهبی شرکت میکنی توی هیچ چیز کم نمی آری جایی نیست که مراسمی باشه و تو اونجا نباشی تا بلاخره یه شوهر گیرت بیاد . نتیجه گیری : التماس دعا خواهر .

روش فامیلی : یه کاغذ بر میداری و اسم تمام پسرهای فامیل از سن پنج تا پنجاه ساله رو که ازدواج نکردنن رو روش می نویسی بعد شروع به بررسی و تفکیک میکنی و اونهایی که شرایط را دارن رو انتخاب میکنی و یه برنامه ریزی برای عملیات تاکتیکی که بلاخره یه کدوم رو خفت کنی . نتیجه گیری : می تونین روی یه بچه پنج ساله برای بیست سال آینده برنامه بریزین.

روش نامردی : جلوی یکی از این ماشین های پلیس یه دفعه می پری پسره رو میگیری تو بغلت و دستت رو میکنی تو دستش و ازش... (سانسور ) میگیری تا بعد از تعهد توی کلانتری مجبور بشه که باهات ازدواج کنه . البته این روش برای اونهایی است که از کلیه روش های بالا نا امید شده اند

تعداد بازدید از این مطلب: 241
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

دلیل محکم برای اینکه به مرد بودن خود افتخار کنید : 

 1. نام خانوادگی بچه هايتان تابع نام خانوادگي شما است.

2  .مدت زمان مکالمه ی تلفنی شما حد اکثر 30 ثانیه است.

3.برای یک مسافرت یک هفته ای  تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید.

۴.در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز می کنید.

5.دوستان شما توجهی به کاهش یا افزایش وزن شما ندارند.

6.جنسیت شما در موقع استخدام مطرح نیست.

7.لازم نیست کیفی پر از وسایل بی استفاده را همه جا به دنبالتان بکشید.

8.ظرف مدت 10دقیقه میتوانید حمام کنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید.

9.همکارانتان نمی توانند اشك شما را در بیاورند.

10.اگر در 34 سالگی هنوز مجرديد  احدي به شما ایراد نمی گیرد.

11.رنگ اجزای صورت شما در هر صورت طبیعی است.

12.با یک دسته گل می توانید بسیاری از مشكلات احتمالی را حل کنید.

13.وقتی مهمان به خانه ی شما می آید لازم نیست اتاق را مرتب کنید.

14.بدون هدیه میتوانید به دیدن تمام دوستان و آشنایان بروید.

1۵.می توانید آرزوی هر پست و مقامی را داشته باشید.   

16.حداقل 20 راه برای باز کردن در هر بطری نوشابه ی داخلی یا خارجی بلد هستید.

17.ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید.

18.در تقسيم ارث سهم بيشتري مي بريد.

19.احتمال مدير شدنتان زياد است.

20.مي توانيد چند زن داشته باشيد.(احتياط! ابداْ معلوم نيست خوشبخت شويد)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 218
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...
تعداد بازدید از این مطلب: 179
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

زخمی که نمی بینیم

 می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست.
خشونت، تحقیر، آزار و گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی
لباس زنی وقتی که دولا می شود و چایی تعارف می کند.

نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی
بیینیم، که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست.
ترسی است که آرام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته ...
خشونت، بی کلام و بی تماس مردی است که در را که باز می کند زن
ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار
کلافه باشد، انگار خودش نباشد، انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که
باید لاغرتر باشد، چاق تر باشد، زیباتر باشد، خوشحال تر باشد، سنگین تر باشد،
جذاب تر باشد، خانه دارتر باشد و عاقل تر باشد.
خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر می کند باید باشد. خشونت آن نقابی است
که زن به صورتش می زند تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. مرد می تواند
زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند.
این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده ...
خشونت، آزار و  تحقیر ادامه همان مادر ... ها، خواهر...ها، مادرش
را فلان ، عمه اش را بیسار«می کنم» هایی است که به شوخی و جدی به هم و به
دیگران می گوییم. خشونت، آزار و  تحقیر همان «زن صفت»، مثل «زن گریه می کردی»
هایی است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند.
خشونت، آزارو تحقیر پله های بعدی نردبانی است که پله ی اولش با فلانی و
بیساری معاشرت نکن چون......  فلان لباس را نپوش چون.....است.  چون هایی که
 اسمشان می شود "عشق". عشق هایی که می شوند ابزار کنترل. که منتهی می شوند
 به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده، ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده
و شاید کتک خورده که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است. که مرد عاشق زخم
می زند و زخم بالاخره خوب می شود.  کتک بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست.
کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خویشی که
از زن در طول ماه ها و سال ها زندگی گرفته می شود گاهی هیچ وقت،

هیچ وقت ترمیم نمی شود.

تعداد بازدید از این مطلب: 229
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

قبل از ازدواج : خوابيدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بيدار شدن زودتر از خورشيد
نتيجه اخلاقي : سحر خيز شدن


قبل از ازدواج : رفتن به سفر بي اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حياط با اجازه
نتيجه اخلاقي : معتبر شدن


قبل از ازدواج : خوردن بهترين غذاها بي منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا هاي سوخته با منت
نتيجه اخلاقي : تقويت معده


قبل از ازدواج : استراحت مطلق بي جر و بحث
بعد از ازدواج : كار كردن در شرايط سخت
نتيجه اخلاقي : ورزيده شدن


قبل از ازدواج : ديد و بازديد از اماكن تفريحي
بعد از ازدواج : سر زدن به فاميل خانوم
نتيجه اخلاقي : صله رحم


قبل از ازدواج : آموزش گيتار و سنتور و غيره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داري و شستن ظرف
نتيجه اخلاقي : همدردي با مردها


قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جيبي از پاپا
بعد از ازدواج : دادن كل حقوق به خانوم
نتيجه اخلاقي : مستقل شدن


قبل از ازدواج : ايستادن در صف سينما و استخر
بعد از ازدواج : ايستادن در صف شير و گوشت
نتيجه اخلاقي : آموزش ايستادگي

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهاي هفتگي
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارك سر كوچه
نتيجه اخلاقي : امنيت كامل.
 

تعداد بازدید از این مطلب: 293
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات
بنده خدایی زنگ زد به ۱۱۰ گفت: ببخشید من میخواهم از یک راننده که با یک عابر پیاده تصادف کرده شکایت کنم

 

پلیس: عابر  در چه وضعیتی هست؟

بنده خدا:  چیزیش نشده.

پلیس: تخلف راننده چی بوده؟

بنده خدا: این راننده از خدا بیخبر، در منطقه ای که حداکثر سرعت مجاز ۷۰ کیلومتره ، با سرعت ۱۵ کیلومتر بر ساعت تصادف کرده با عابر پیاده.

پلیس: اینکه جای تشویق داره که راننده از حداکثر سرعت تجاوز نکرده!!!

بنده خدا: چی چی رو جای تشویق داره جناب! عابر پیاده مادر زنم بود!!!!!!!!!

تعداد بازدید از این مطلب: 201
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات
بنده خدایی زنگ زد به ۱۱۰ گفت: ببخشید من میخواهم از یک راننده که با یک عابر پیاده تصادف کرده شکایت کنم

 

پلیس: عابر  در چه وضعیتی هست؟

بنده خدا:  چیزیش نشده.

پلیس: تخلف راننده چی بوده؟

بنده خدا: این راننده از خدا بیخبر، در منطقه ای که حداکثر سرعت مجاز ۷۰ کیلومتره ، با سرعت ۱۵ کیلومتر بر ساعت تصادف کرده با عابر پیاده.

پلیس: اینکه جای تشویق داره که راننده از حداکثر سرعت تجاوز نکرده!!!

بنده خدا: چی چی رو جای تشویق داره جناب! عابر پیاده مادر زنم بود!!!!!!!!!

تعداد بازدید از این مطلب: 193
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات
دختران دو دسته اند : دسته اول آنهایی که زیبا هستند و فورا ازدواج میکنند  و دسته دیگر آنهایی که به دانشگاه میروند   (شاو)

 

زن چون کراوات است، هم مرد را زیبا نگه میدارد هم حلقوم او را می فشارد   (ویکتور هوگو)

زن از این متأثر نمیشود که به او توجه کنید، بلکه تأثر او از این است که به او توجه کنید و بعد از او دور شوید  (تواین)با زنان همانطور که با کودکان سر و کار دارید رفتار کنید   (وایلد)

 

کار زن افراط و تفریط است، اگه دوست بدارد از شدت محبت بی زار میشود و وای به حال زمانی که دشمنی پیدا کند  (ولتر)

از دستپخت زن تعریف کن تا در کنار اجاق خود را قربانی کند   ( دیل کارنگی)

ازدواج کار خوبی است، ولی بهتر است این کار را انجام ندهید  (سامبرست)

در زندگی یک مرد دو  روز ارزش دارد : روزی که با زنی آشنا میشود و روزی که او را به خاک می سپارد   (ویکتور هوگو)

نگهبان زن زشتی اوست   (مثل عربی)

هرگاه میخواهید از زنی انتقام بگیرید او را به ازدواج ترقیب کنید   (برنارد شاو)

تعداد بازدید از این مطلب: 289
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات
 
عنصر: زن
علامت: Wo
کاشف: آدم ابولبشر
جرم اتمي: به طور متوسط 53،6 کيلوگرم، اما از 40 تا 200 کيلوگرم متغير است.
فراواني: به ميزان زياد در شهرها پراکنده اند.


خصوصيات فيزيکي:
سطح خارجي آن معمولاً پوشيده از رنگ، سرخاب و سفيداب است. بدون هيچ دليل مشخصي جوش مي آورد يا يخ مي زند. اگر نادرست استفاده شود تلخ و جگرسوز مي شود. شیرینی اولیه اش، بسیار زود گلو را می زند. به صورت هاي مختلف از آهن خالص گرفته تا سنگ معمولي يافت مي شود.
خصوصيات شيميايي:
کشش و گرايش بسيار زيادي به طلا، نقره، و سنگ هاي قيمتي دارد. اجسام و اشياء قيمتي و گرانبها را به خود جذب مي کند. بدون هيچ دليل مشخص و بدون هشدار قبلي، ناگهان منفجر مي شود. در مايعات نامحلول است اما با اشباع شدن در الکل، فعاليت آن به طرز شگرفي افزايش پيدا مي کند. يکي از قوي ترين عوامل کاهنده پول مردان به شما مي رود.
استفاده هاي عمومي:
کاملاً تزئيني، به ويژه در ماشين هاي اسپرت. مفيد براي تمدد اعصاب و ايجاد آرامش وسيله شستشو و نظافتکار بسيار مؤثر و قوي

 

آزمايشات:
نوع خالص آن اگر به صورت طبيعي مشاهده شود، قرمز مي شود.
وقتي در کنار نمونه برتر خود قرار مي گيرد، به رنگ سبز درمي آيد.
خطرات:
بسيار خطرناک، مگر در دست شخص وارد و باتجربه.  داشتن بيش از يکي آن بطور قانوني، درد سر ساز است، اما مي توان چند نوع از آنها را در جاهاي مختلف براي خود نگهداري کرد تا زمانيکه اين موجودات با هم برخوردي نداشته و از وجود هم بي خبر باشند.
قانون خانه:

۱. هميشه زن قانون مي سازد.
الف) اين قوانين بدون آگاهي و خبر قبلي، تغيير مي کنند.
ب)هيچ مردي قادر نيست همه ي اين قوانين را بداند. و تقريباً همه ي زن ها با اين علم به دنيا مي آيند.
ج) اگر زن شک کند که مرد چيزي از اين قوانين را ميداند، احتمالاً تعدادي يا تمام اين قوانين را سريعاً تغيير ميدهد.
د) این قوانین فقط برای خودش منطقی و قابل فهم است.

2. زن هيچگاه اشتباه نمي کند.
الف) اگر زني اشتباه کند، فقط به خاطر سوء تفاهمي است که نتيجه مستقيم حرف يا عمل مرد است.
ب) اگر مورد الف اتفاق بيفتد، مرد بايد سريعاً به خاطر به وجود آوردن اين سوء تفاهم عذرخواهي کند.

3. زن در هر زمان مي تواند نظر خود را تغيير دهد.
تبصره) مرد هيچ زمان نمي تواند نظر خود را تغيير دهد مگر با گرفتن رضايتنامه کتبي از زن.

4. زن حق دارد هر زمان که خواست عصباني يا ناراحت شود.
الف) مرد بايد هميشه آرامش خود را حفظ کند، مگر اينکه زن از او بخواهد عصباني يا ناراحت شود.
ب) زن نبايد تحت هيچ شرايطي اجازه دهد مرد بفهمد زن مي خواهد او ناراحت يا عصباني باشد يا خير.
5. هرگونه تلاش از سوي مرد براي تغيير دادن اين قوانين منجر به آسيب هاي جدي جسماني مي شود.

کامپيوترها زن هستند به 5 دليل:
1. هيچکس جز خالقشان از منطق درونشان سر در نمي آورد.
2. حتي کوچکترين اشتباه شما را هم در حافظه ي خود ذخيره مي کند تا در آينده از آن استفاده کند.
3. فقط خودشان زبان خودشان را مي فهمند.
4. پيغام "دستور يا کد فايل اشتباه است" به همان اندازه "اگر نمي دوني چرا از دستت عصبانيم، پس بهت نمي گم!" اطلاعات به ما مي دهد.
5. اگر پايبند يکي از آنها شوي بايد هرچه پول داريد براي آنها لوازم جانبي بخريد. 
توجه::  به محض پايبند شدن به يکي از آنها ، متوجه مي شوي که اگر کمي صبر مي کردي يکي بهترش گيرتان مي آمد.

نوع خطرناک:

یک نوع خطرناک این عنصر، مادر زن نامیده میشود و در پاره ای موارد ایزومری به نام خواهر زن هم هست که با کمک مادر زن میتواند باعث جنجال در منزل شود.

نحوه خلاصی از نوع خطرناک: تقاضا از حضرت عزاییل برای تشریف فرمایی با احکام قبض روح اکسپرس

تعداد بازدید از این مطلب: 265
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

می تراود مهتاب
میدرخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساقه گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند.

دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در می گوید با خود
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند

 

خواب در چشم ترم می شکند

تعداد بازدید از این مطلب: 293
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

تاریخ درد و ماتم  است                    تقویم کهنه روی میز
هر برگ آن را پاره کن                   میان شعله ها بریز
باید قلم گرفت به دست                     تقویم تازه ای نوشت
باید که تن نداد ورفت                       به جستجوی سرنوشت
هر برگ این تقویم درد                    روز دورغ و شیون است
تاریخ ما حضور ما                           در دست تو دست من است
برما هر آنچه که گذشت                    تاریخ ما نبود و نیست
آغاز ما عمر زمین                            با  خلقت  دنیا  یکیست
تا کی به فکر معجزه                        در  انتظار  حادثه
سوار سرنوشت تویی                        پشت  قبار  حادثه
تا کی به ظلمت گم شدن                    جادو شدن زانو  زدن
خدا ندارد اهتیاج                               به  نذر تو  به ناز من
تقویم درد و تفرقه                             مارا به عصر سنگ برد
این قوم در خود گم شده                    از ذات خود شکست خورد
این کهنه تقوقم غریب                         تکرار  تاریخ  عزاست
بی ابتدا و انتهاست                            نگو که شرح حال ماست
بایدجهان را تازه دید                          رفت و به فرداها رسید
برای یک آغاز نو                             نباید انتظار  کشید
به اعتماد دست هم                              باید گرفت از نو قلم
دباره خط زد و نوشت                       از  ابتدا  قدم    قدم
تاریخ مرگ و ماتم است                    این کهنه تقویم غم است
بی ترس دوزخ یا بهشت                     از زندگی باید نوشت


تعداد بازدید از این مطلب: 238
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد
اگر سفر نكنيم
اگر مطالعه نكنيم 

اگر به صداي زندگي گوش فرا ندهيم

اگر به خودمان بها ندهيم

 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد

هنگامي كه عزت‌نفس را در خود بكشيم

هنگامي كه دست ياري ديگران را رد بكنيم

 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد

اگر بنده‌ي عادت‌هاي خويش بشويم

و هر روز يك مسير را بپيماييم

 

اگر دچار روزمرگي شويم

اگر تغييري در رنگ لباس خويش ندهيم

يا با كساني كه نمي شناسيم سر صحبت را باز نكنيم

 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد

اگر احساسات خود را ابراز نكنيم

همان احساسات سركشي كه موجب درخشش چشمان ما مي‌شود

و دل را به تپش درمي‌آورد

 

مرگ تدريجي ما آغاز خواهد شد

اگر تحولي در زندگي خويش ايجاد نكنيم هنگامي كه از حرفه يا عشق خود ناراضي هستيم

اگر حاشيه‌ي امنيت خود را براي آرزويي نامطمئن به خطر نياندازيم

اگر به دنبال آرزوهايمان نباشيم

اگر به خودمان اجازه ندهيم

براي يكبار هم كه شده

از نصيحتي عاقلانه بگريزيم

 

بياييد زندگي را امروز آغاز كنيم!

 

بياييد امروز خطر كنيم!

همين امروز كاري بكنيم!

اجازه ندهيم كه دچار مرگ تدريجي بشويم!

شاد بودن را فراموش نكنيم!

تعداد بازدید از این مطلب: 217
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : یک شنبه 22 / 10 / 1391
نظرات

صبح ساعت ۵قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.

 

صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است

صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی صورتش است

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع مدیتیشن صحبت می‌کند
ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای Farsi1 می‌باشد.

ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.

عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.

عصر ساعت ۱۸
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.

شب ساعت ۱۹
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.

شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.

شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.

شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.

شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: …
جدید: در حال مشاهده TV هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید…

تعداد بازدید از این مطلب: 264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : ((((((عباس ))))))
تاریخ : شنبه 28 / 9 / 1391
نظرات

شوهر کامپیوتری                                                                                                                                 

یکی بود یکی نبود . غیر از خدا هیچکس نبود روزی روزگاری در ولایت غربت پیرزنی بود به نام ننه قمر  ننه قمر از مال دنیا فقط یه دختر داشت که اسمش دلربا بود این دلربا خانوم در هفت اقلیم مثل و مانندی نداشت  از بس که زشتو بدترکیب و بد ادا بود .یه روز دلربا توی خونه ور دل ننه قمر نشسته بود وداشت به ناخنهاش حنا میگذاشت.

اهی کشید رو کرد به مادرشو گفت:ای ننه می گویند بهار عمر باشد تا چهل سال ٰ با این حساب توپ سال نو را که در کنند دختر یکی یک دانه ات پایش را میگذارد توی تابستان عمرر ٰ بدان واگاه باش که من دوست دارم تابستان عمرم را در خانه ی شوهر سپری کنم و شنیده ام که یک دستگاهی هست که به ان می گویند  کامپیوتر ودر این کامپیوتر همه جور شوهر وجود دارد یکی از این دستگاها برایم میخری یا اینکه 00000  ننه قمر لبش را گاز گرفت و دلسوزانه شروع به نصیحت کرد ٰ مردی که توی دستگاه  عمل بیاید  شوهر بشو و مرد زندگی نیست تازه بچه دارهم که بشوی لابد یا دارا یا سارا میزای یا از این ادم اهنیهای بدترکیب یا چه میدانم پینو کیو 0000وقتی ننه قمر دهانش کف کرد وقلبش گرفتو خسته شد .دلربا شروع کرد به تعریف از کامپیوتر واینترنت وچت واین که شوهر کامپیوتری مثل شوهر راست راسکی است وانقدر گفتو گفت تا ننه 

تعداد بازدید از این مطلب: 198
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش اومدین صفا اوردین قدم رنجه فرمودین منت بر دلودیده ی ماگذاشتین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود