امشب این پنجره را می بندم و به مهتاب خبر خواهم داد امشب از فکر و خیالم برود ... پرده را خوب بکش تا نبید سحر این لحظه ما و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما عرق شرم نشست دو سه جامی ز لبت خواهم خورد مست بیرون زده از گوشه این میکده سرخ لبت دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت آتشی روشن کن در برم خوب برقص بزن آتش به تن پر شررم امشب این پنجره را می بندم و به آن صخره مرجانی چشمان تو دل می بندم
امشب این پنجره را می بندم و به مهتاب خبر خواهم داد امشب از فکر و خیالم برود ... پرده را خوب بکش تا نبید سحر این لحظه ما و نسیمی نوزد بر تن تب کرده ما عرق شرم نشست دو سه جامی ز لبت خواهم خورد مست بیرون زده از گوشه این میکده سرخ لبت دل به دریا که زدم ، دست من گیر ببر سوی آن صخره مرجانی چشمان خودت آتشی روشن کن در برم خوب برقص بزن آتش به تن پر شررم امشب این پنجره را می بندم و به آن صخره مرجانی چشمان تو دل می بندم